~~~فیک دوست پسر بد اخلاق من~~~
پارت : 2
تهیونگ :
غروب بود و تازه از شرکت داشتم می رفتم خونه! به خیابون ها نگاه میکردم یه لحظه چشمم به دختری افتاد که رنگ لباسش بنفش
بود! یک دفعه قلبم تند زد!
تهیونگ : راننده نگهدار
راننده : چشم قربان .
بادیگارد سونگ : چیزی شده قربان؟
تهیونگ : وَن پشتمونه؟
بادیگارد سونگ : بله قربان .
تهیونگ : بادیگارد سونگ ، اون دختر رو که لباس بنفش پوشیده و دارع به سمت ما میاد میبینی؟
بادیگارد سونگ : بله قربان .
تهیونگ : بهشون بگو اون دخترو سوار وَن کنن.
بادیگارد سونگ : بله قربان ، الان ترتیبشو میدم .
تو آینه بغل ماشین دیدم که دو تا از بادیگارد ها به سمتش رفتن و بیهوشش کردن و انداختنش تو وَن ، پوزخندی زدم
تهیونگ: راه بیوفت .
راننده : بله قربان .
به سمت خونه حرکت کردیم و فقط داشتم به اون دختر لباس بنفش فکر میکردم ، بعد سیع کردم ک از فکرش بیام بیرون.
تا خونه لحظه شماری میکردم .
رسیدم خونه .
تهیونگ : بادیگارد سونگ اون دختر رو ببرید تو اتاقم. و به خدمتکارا بگو زود ی اتاق واسش آماده کنن.
بادیگارد سونگ : بله قربان ، امر دیگه ای ندارید؟
تهیونگ : فعلا نه ، مرخصی .
رفتم تو اتاقم هنوز بیهوش رو تختم افتاده بود . بهش نگاه کردم ی حس عجیبی داشتم دستمو به سمتش دراز کردم و به موهاش دست زدم چشماش تکون خورد و داشت به هوش میومد
ا.ت : تو کی هستی؟
ترس رو تو چشماش دیدم ، پوزخندی تحویلش دادم گفتم :
نگران نباش بیبی نمیخورمت!
ا.ت : ببینم کی منو آورد اینجا؟
من اصلا اینجا چیکار میکنم؟
تو دیگه کی هستی؟
اصلا ساعت چنده؟
من باید برگردم خونمون .
تهیونگ : تو هیجا نمیری بیب بزار بهت یه چیزی رو بگم من ثروتمند ترین مرد کره جنوبیم! و تو الان تو اتاق منی.
ا.ت : چی؟ تو خونه تو؟ من دیگه مزاحم نمیشم فقطدر خروجی کدوم طرفه؟
تهیونگ : انگار متوجه نمیشی چی میگم ، تو حق نداری جایی بری!
ا.ت : فکر کردی کی هستی؟ که اینجوری باهام حرف میزنی در ضمن اختیار من دست تو نیست فهمیدی؟
تهیونگ : من ازت خوشم اومده بیب دلیل نمیبینم بزارم بری تو دیگه از الان مال من شدی و هیچکس حق ندارع بهت دست بزنه
ا.ت : چی ازم خوشت اومده؟ هههههههه ذکی خیال باطل ( البته اگ درست نوشته باشم )
تهیونگ : میدونستی الان تو اتاق منی؟
ا.ت : چی؟ منکه نخواستم بیام
تهیونگ : خدمتکارا اتاقتو آماده کردن برو تو اتاق خودت.
ا.ت : جناب مثل اینکه اصلا متوجه نیستی من باید برم
تهیونگ : نه....
تهیونگ :
غروب بود و تازه از شرکت داشتم می رفتم خونه! به خیابون ها نگاه میکردم یه لحظه چشمم به دختری افتاد که رنگ لباسش بنفش
بود! یک دفعه قلبم تند زد!
تهیونگ : راننده نگهدار
راننده : چشم قربان .
بادیگارد سونگ : چیزی شده قربان؟
تهیونگ : وَن پشتمونه؟
بادیگارد سونگ : بله قربان .
تهیونگ : بادیگارد سونگ ، اون دختر رو که لباس بنفش پوشیده و دارع به سمت ما میاد میبینی؟
بادیگارد سونگ : بله قربان .
تهیونگ : بهشون بگو اون دخترو سوار وَن کنن.
بادیگارد سونگ : بله قربان ، الان ترتیبشو میدم .
تو آینه بغل ماشین دیدم که دو تا از بادیگارد ها به سمتش رفتن و بیهوشش کردن و انداختنش تو وَن ، پوزخندی زدم
تهیونگ: راه بیوفت .
راننده : بله قربان .
به سمت خونه حرکت کردیم و فقط داشتم به اون دختر لباس بنفش فکر میکردم ، بعد سیع کردم ک از فکرش بیام بیرون.
تا خونه لحظه شماری میکردم .
رسیدم خونه .
تهیونگ : بادیگارد سونگ اون دختر رو ببرید تو اتاقم. و به خدمتکارا بگو زود ی اتاق واسش آماده کنن.
بادیگارد سونگ : بله قربان ، امر دیگه ای ندارید؟
تهیونگ : فعلا نه ، مرخصی .
رفتم تو اتاقم هنوز بیهوش رو تختم افتاده بود . بهش نگاه کردم ی حس عجیبی داشتم دستمو به سمتش دراز کردم و به موهاش دست زدم چشماش تکون خورد و داشت به هوش میومد
ا.ت : تو کی هستی؟
ترس رو تو چشماش دیدم ، پوزخندی تحویلش دادم گفتم :
نگران نباش بیبی نمیخورمت!
ا.ت : ببینم کی منو آورد اینجا؟
من اصلا اینجا چیکار میکنم؟
تو دیگه کی هستی؟
اصلا ساعت چنده؟
من باید برگردم خونمون .
تهیونگ : تو هیجا نمیری بیب بزار بهت یه چیزی رو بگم من ثروتمند ترین مرد کره جنوبیم! و تو الان تو اتاق منی.
ا.ت : چی؟ تو خونه تو؟ من دیگه مزاحم نمیشم فقطدر خروجی کدوم طرفه؟
تهیونگ : انگار متوجه نمیشی چی میگم ، تو حق نداری جایی بری!
ا.ت : فکر کردی کی هستی؟ که اینجوری باهام حرف میزنی در ضمن اختیار من دست تو نیست فهمیدی؟
تهیونگ : من ازت خوشم اومده بیب دلیل نمیبینم بزارم بری تو دیگه از الان مال من شدی و هیچکس حق ندارع بهت دست بزنه
ا.ت : چی ازم خوشت اومده؟ هههههههه ذکی خیال باطل ( البته اگ درست نوشته باشم )
تهیونگ : میدونستی الان تو اتاق منی؟
ا.ت : چی؟ منکه نخواستم بیام
تهیونگ : خدمتکارا اتاقتو آماده کردن برو تو اتاق خودت.
ا.ت : جناب مثل اینکه اصلا متوجه نیستی من باید برم
تهیونگ : نه....
- ۱۰.۰k
- ۲۴ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط